چگونه نظر دیگران را عوض کنیم؟
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۷۳۲۰۳
در پژوهشی که برای کتاب لورا با عنوان «لبه: تبدیل دشواری به مزیت» (Edge: Turning Adversity into Advantage) انجام شد، بیش از ۶۰ رهبر تحتنظر گرفته شدند و سپس با آنها مصاحبه شد. این رهبران سعی داشتند همکاران و سایر افراد را راضی کنند که نظرشان را درباره روشی که در ابتدا با آن مخالف بودند، تغییر دهند.
به گزاش چطور، رهبرانی که در غلبه بر تردید دیگران بیشترین موفقیت را داشتند، کسانی بودند که پیش از تلاش برای متقاعدکردن دیگران ریشه اختلافات را تشخیص میدادند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گاهی دلیل مخالفت طرف مقابل دلیلی عینی است. اگر او مجموعهای منطقی از مخالفتها را بهروشنی بیان میکند و به نظر نمیرسد که انگیزههایی پنهان داشته باشد، با گفتوگوی شناختی با او روبهرو شوید. این روش بهویژه زمانی مفید است که فرد مخالف نگرشی جدی دارد و بهراحتی میتواند در فرایند تصمیمگیری احساسات را کنار بگذارد.
گفتوگوی شناختی موفق نیازمند ۲ چیز است: استدلالهای درست و ارائه مناسب آنها. مثلا فرض کنید که میخواهید تأمینکننده را تغییر دهید، زیرا محصولات تأمینکننده فعلی موجب ایجاد مشکلات فراوانی شدهاند و تأمینکنندهای را یافتهاید که مواد و محصولات بهتری دارد.
ولی همکارتان ترجیح میدهد که با تأمینکننده فعلی کار کنید، زیرا روابط طولانیمدتی با او دارد. او با اشاره به قیمتهای بیشتر تأمینکننده جدید با پیشنهاد شما مخالفت میکند. شما باید استدلالهای درستی داشته باشید که ایرادهای همکار مخالفتان را رد کند.
در این مورد میتوانید بگویید که اگر تمام هزینههای تولید اضافه ناشی از همکاری با تأمینکننده فعلی را در نظر بگیرید، متوجه میشوید که در بلندمدت کارکردن با تأمینکننده جدید هزینههای کمتری خواهد داشت. باید چهارچوبی منطقی و خط داستانی واضحی داشته باشید تا همکارتان را متقاعد کنید که نظرش را دوباره ارزیابی کند. مثلا میتوانید تأکید کنید که این تصمیم شما بر اساس قیمت، کیفیت و خدمات گرفته شده است.
احساسات را وارد حرفهای خود نکنید. باید نشان دهید که از دیدگاهی عینی و واقعی، موضع همکارتان بهاندازه استدلال شما منطقی نیست. توجه داشته باشید که این مخالفان بهراحتی و با دلایل کلی تحتتأثیر قرار نمیگیرند. برای مشاجره ذهنی با آنها آماده باشید و حقایقی را آماده کنید که درستی تمام جنبههای استدلال کلی شما را نشان میدهند.
۲. تبدیل به مدافع (Champion Conversion)وقتی فرد مخالف را نمیتوان با استدلالهای شناختی و منطقی متقاعد کرد یا زمانی که او درباره رابطه شما با خودش شکایتی را مطرح میکند، بحثکردن بیهوده است. مثلا فرض کنید که میخواهید به فردی شایسته که تحت نظارت شما عملکرد درخشانی داشته است ترفیع شغلی بدهید، ولی یکی از مدیران همرَده شما عقیده دارد که کارمندان شما بیشتر از کارمندان او ترفیع میگیرند. حتی اگر کاندیدای شما برای ترفیع شغلی شایستهتر باشد، باز هم ممکن است که دیگران برنجند و از شما حمایت نکنند.
در این شرایط سعی نکنید که فرد مقابل را متقاعد کنید. باید وقت خود را صرف شناخت او و ایجاد رابطه با او کنید. دیگر مسئله استدلالها یا نحوه ارائه آنها مطرح نیست (دستکم در ابتدا)، بلکه مسئله درک دیدگاه و دلیل رنجش آنها مطرح است. مثلا میتوانید درباره کارمندان او و اینکه بهنظر او کدامیک بیشترین شایستگی را دارد بپرسید.
بهتدریج و با روشهایی مانند روشنترکردن ویژگیهایی در افراد که از نظر شما ارزشمندند یا نشاندادن اینکه برای سبک مدیریت فرد مخالف با خود ارزش قائلید، او را به فردی تبدیل کنید که مدافع یا حامی شماست. تا زمان تصمیمگیری نهایی برای ترفیع شغلی مطمئن شوید که هر دو درباره ویژگیهای لازم برای ترفیع شغلی همنظرید و بهروشنی توضیح دهید که چرا کاندیدای شما نمونهای از این ویژگیهاست.
نباید انتظار داشته باشید که طرف مقابل با تصمیمی غیرمنطقی موافقت کند. موضع شما باید منطق روشنی داشته باشد. واقعیبودن رمز موفقیت است: بگذارید طرف مقابل خود واقعی شما را ببیند تا بهتر بتواند دیدگاه شما را درک کند.
۳. رویکرد همکار قابلاعتماد (credible colleague approach)گاهی اعتقادات شخصی فرد مخالف موجب میشود که با پیشنهاد شما مخالف باشد. مثلا همکاری را در نظر بگیرید که با انجام یک آزمایش بالینی ضروری برای محصول جدید مخالف است، زیرا اعتقاد دارد که ممکن است آزمایش بالینی بهنوعی مضر باشد یا مغایر با ارزشهای اوست، درحالیکه بر اساس شواهد، فواید این آزمایش از مضرات آن بیشتر است. گاهی عواملی مانند تربیت فرد، سابقه شخصی و تعصبها پذیرش یک تصمیم را برای افراد غیرممکن میکنند و ارائه استدلالهای منطقی یا احساسی فایدهای ندارد.
در این موقعیتها بهجای بحثکردن، از همکاری قابلاعتماد کمک بگیرید. مدافعی با موضع شما از بخش دیگری از سازمان که همرده یا بالاتر از شماست، شاید برای متقاعدکردن فرد مخالف مناسبتر باشد. با این کار فرد مخالف مجبور میشود که شما را از استدلالهایتان جدا کند و پیشنهاد شما را بر اساس فواید عینی آن ارزیابی کند. اگر شما و فرد مخالف در بنبست باشید، همکار قابلاعتماد میتواند شرایط را بهنفع شما تغییر دهد.
کمکگرفتن از فردی دیگر شمشیر دولبه است، زیرا ممکن است که موضع فرد مخالف در قبال پیشنهاد شما را بدتر کند، بهویژه اگر احساس کند که همکار قابلاعتماد او را مجبور کرده است که طرف شما را بگیرد. بنابراین باید همکار مناسبی را پیدا کنید که بتواند در عین حفظ رابطهای صمیمانه از موضع شما حمایت کند.
توصیههای مهم برای تغییردادن نظر دیگران ۱. با آرامش شروعکردن گفتوگوسعی کنید خونسرد، آرام، متین و مشتاق برای یادگیری باشید. اگر عصبانی هستید و میدانید که ممکن است از کوره دربروید، طرح مسئله را به زمان دیگری موکول کنید. همچنین عصبیبودن یا آسیبپذیری خود را به طرف مقابل نشان دهید. ما معمولا این مسائل را پنهان میکنیم، ولی درک این مسئله که شما عصبی هستید موجب نرمشدن و انعطافپذیری دیگران میشود.
تصور نکنید که طرف مقابل از شما متنفر است. اگر گفتوگو را با این تصور شروع کنید که با فردی صحبت میکنید که از شما متنفر است و نمیخواهد به حرفهایتان گوش دهد، گفتوگو خوب پیش نمیرود.
۲. همدلیکردنطرف مقابل هر عقیدهای هم که داشته باشد، باید بدون قضاوتکردن و با همدلی به حرفهایش گوش دهید. اگر به او بگویید که باید شرمنده باشد یا فردی احمق یا سادهلوح است، نمیتوانید نظر او را تغییر دهید یا او را قانع کنید که بیشتر درباره موضع خود فکر کند.
طبق پژوهش منتشرشده در مجله «علوم روانشناسی» (Psychological Science)، همدلیکردن با افرادی که با آنها مخالفیم میتواند استدلالهای سیاسی ما را متقاعدکنندهتر کند. استفاده از عباراتی مانند «موافقم»، «همه ما میخواهیم» و «درک میکنم که» برای نشاندادن همدلی شما مؤثرند.
۳. یافتن نقطه مشترکمیتوانید گفتوگو را با یافتن چیزی که هر دو دربارهاش توافق دارید، شروع کنید. مثلا اگر کسی میگوید که باید اعتراضات علیه پلیس متوقف شود، میتوانید بگویید که قطعا افسران پلیس خوبی نیز وجود دارند. تا جایی که میتوانید با صحبتهای او موافقت کنید، حتی اگر با بخشی از آنها مخالفید. در این استراتژی قبل از بهچالشکشیدن فرد و بحثکردن با او، در مواردی موافقت خود را با او ابراز میکنید. با این کار میتوانید در او ذهنیتی باز و پذیرا ایجاد کنید و سپس او را به پذیرش تفکری جدید دعوت کنید.
۴. داستانگویی بهجای تکیه بر بیان حقایقاحتمال تأثیرگذاری بیان تجربهها و روایتهای شخصی بسیار بیشتر از گفتن حقایق است. انکارکردن حقایق برای افراد آسان است، اما انکارکردن تجربهها به این آسانی نیست. پرسیدن سؤال درباره تجربههای فرد (بهجای عقاید او) که دیدگاه او را نشان میدهد و اجتناب از حمله به او میتواند مفید باشد. فرض کنید با کسی صحبت میکنید که رأی نمیدهد و شما میخواهید نظر او را تغییر دهید.
او میگوید که هیچ سیاستمداری به حرفهای ما گوش نمیدهد. بهجای اینکه به او بگویید اشتباه میکند، تجربهای در زندگی خود را بگویید که در آن حس میکردید سیاستمداران به حرفهای شما گوش نمیدهند. با این کار او حس میکند که هر دو موضع یکسانی دارید.
سپس تجربهای را تعریف کنید که به شما ثابت کرد سیاستمداران به حرفهایتان گوش میدهند. بگویید که چگونه متوجه این حقیقت شدید و چرا این مسئله اهمیت دارد. داستان گویی موجب اعتماد میشود و افراد را تشویق میکند که با گسترش دیدگاههایشان پذیراتر و شنواتر شوند.
۵. فراهمکردن زمینه برای دروننگری و تأملبسیاری از افراد به مسائل تفرقهانگیز احساس شدیدی دارند، ولی هرگز به دلایل آن فکر نمیکنند. میتوانیم برای این افراد فضایی را ایجاد کنیم که بیشتر به قضیه فکر کنند و نظر و دیدگاه خود را شکل دهند. فرض کنید که نظر کسی را درباره ممنوعیت استفاده از اسلحه پرسیدهاید و از او خواستهاید که احساس خود را با عددی بین ۱ تا ۱۰ مشخص کند و او نیز عدد ۷ را انتخاب کرده است. سپس بپرسید که چرا ۶ یا ۱۰ را انتخاب نکرده است.
معمولا وقتی سؤال بعدی را میپرسید، طرف مقابل پیش از اینکه توضیحی بدهد، مکث و اندکی فکر میکند. احتمالا پاسخ او توضیحی است که برای خودش نیز جدید است. در این شرایط درنتیجه دروننگری ممکن است که طرف مقابل متوجه شود نظراتش آنطور که فکر میکرده قوی نیستند و جایی برای انعطافپذیری و تغییر آنها وجود دارد.
۶. استفاده از زمان استراحتبعضی از گفتوگوها به مشاجره تبدیل میشوند. اگر طرف مقابل به شما توهین میکند، میتوانید بگویید: «میخواهم به قبل از زمانی که فلان چیز را گفتید برگردم» و مکالمه را به عقب برگردانید. ایجاد وقفه و زمانی برای استراحت نیز خوب است. اگر اوضاع در حال وخیمشدن است، به بهانهای مانند رفتن به دستشویی گفتوگو را متوقف کنید و قبل از تصمیمگیری درباره ادامه گفتوگو فرصتی را برای آرامکردن خود ایجاد کنید.
سخن پایانیتغییردادن عقیده افراد مخالف و منتقد آسان نیست. نکته مهم این است که دلیل مخالفت آنها را درک کنید و از استراتژی هدفمندی استفاده کنید. در این صورت شانس بسیار بیشتری برای گرفتن پاسخ مثبت خواهید داشت. البته تغییر نظر دیگران همیشه امکانپذیر نیست، ولی نباید ناامید شوید و به خاطر داشته باشید که این تنها فرصت شما برای گفتوگو و تغییر نظر آنها نیست. سعی کنید چیزهایی را بیاموزید و اطلاعاتی را جمعآوری کنید تا بتوانید با استفاده از آنها در گفتوگو یا گفتوگوهای بعدی موفق شوید.
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: نظر دیگران تغییر داشته باشید تا مین کننده پیشنهاد شما قابل اعتماد استدلال ها ترفیع شغلی طرف مقابل فرد مخالف فرض کنید گفت وگو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۷۳۲۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شدهترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.
قسمت اول گزارش فرارو با عنوان "آیا صدام حسین واقعا "دیوانه خاورمیانه" بود منتشر شد. در گزارش اول به بررسی نظرات مورتون پست درباره صدام پرداخته شد. در ادامه قسمت دوم گزارش را میخوانیم:
دیدگاههای روانکاوانه دیگر درباره صداماز دیگر روانشناسانی که به بررسی ویژگیهای روانی صدام پرداخته اند میتوان به "اوبری ایملمن" دانشیار روانشناسی در دانشگاه سنت جانز در امریکا اشاره کرد.
از دید او صدام حسین را میتوان از نظر روانکاوانه در قالب سندرم "خودشیفتگی بدخیم" توصیف کرد. مولفههای اصلی این سندرم خودشیفتگی بیمارگونه، ویژگیهای ضد اجتماعی، ویژگیهای پارانوئید و پرخاشگری بدون محدودیت است.
او در این باره نوشته است: "صدام حسین خودشیفتگی بیمارگونه را از خود نشان میدهد الگویی شخصیتی که با بزرگ نشان دادن بیش از اندازه خود و اعتماد به نفس بیش از حد شناخته میشود تا حدی که فرد را از همدردی با درد و رنج آنان ناتوان میسازد. افراد دارای این ویژگیها عاری از همدلی و رنج انسانی هستند که به آنان اجازه میدهد تا به همان راحتی که میخواهند دشمنان خود را وحشیانه حذف کرده و علیه مردم خود دست به جنایت بزنند".
او میافزاید: "چنین رهبران بی پرنسیب (فاقد اصول) و خودشیفتهای با احساس غرور و خودپسندیای که دارند نسبت به رفاه و آسایش حال دیگران بی تفاوت هستند. آنان میل به استثمار دیگران را دارند و یا دست کم انتظار دارند از سوی دیگران برسمیت شناخته شده یا مورد توجه ویژه قرار گیرند بدون آن که مسئولیتهای متقابلی را بپذیرند. نادیده گرفتن حقوق دیگران و گرایش به نادیده گرفتن قراردادها در آنان دیده میشود. آنان اعمال متهورانه را با خیال پردازیهای گسترده و تعصبات صریح توجیه میکنند. این نظر توصیفی این عده ممکن است به عنوان افراد فاقد "سوپرایگو"* (فراخود) توصیف شوند که نشان دهنده بی وجدان بودن و بی اخلاق بودن در قبال سایرین است. این افراد، غیر وفادار و استثمارگر ویژگیهای مشترکی با شیادان و شارلاتانهای جامعه دارند. آنان نسبت به قربانیان شان کینه توز بوده و آنان را تحقیر میکنند. آنان در شیوههای نفوذ اجتماعی مهارت دارند.
آنان به بیگناهی تظاهر میکنند و در فریب دادن مکارانه دیگران با جذابیت و زرنگی شان مهارت دارند. جهت گیری اصلی آنان خیانت کردن به دیگران است و استدلال شان این است: "پیش از آن که آنان با شما این گونه رفتار کنند شما با آنان این گونه رفتار کنید". آنان با سبک حیله گرانه شان مدام درمحاسبات شان نقشه کشیده و دیگران را دستکاری میکنند. آنان خودمحور هستند نسبت به نیازها و حقوق دیگران بی تفاوت بوده و در شکار افراد ضعیف و آسیب پذیر مهارت دارند. آنان فاقد احساس گناه واقعی هستند و وجدان اجتماعی اندکی دارند و اصولا فرصت طلبانی هستند که از فریب دادن سایرین لذت میبرند و به دلیل سهل اغوا شدن سایرین آنان را تحقیر میکنند".
ایملمن در ادامه تحلیل خود درباره ویژگیهای روانی صدام به ویژگیهای "ضد اجتماعی" (سایکوپاتیک) در او پرداخته و مینویسد:" وجدان اجتماعی ضعیف افراد خودشیفته بدخیم اساسا توسط منفعت شخصی اداره میشود. رهبر خودشیفته بدخیم همچون صدام با انگیزههای قدرت و خود بزرگ بینی هدایت میشود. با این وجود، غیر اخلاقی بودنش به او اجازه میدهد تا از عقاید اصولی و اعتقادات عمیق دیگران (برای مثال از ارزشهای مذهبی یا شور ملی) برای تحکیم قدرت خود سوء استفاده کند.
مواجهه چنین افرادی با تهدید مجازات منصرف شان نمیکند. آنان به شکل منحصر بفردی در برابر انگیزههای اقتصادی، تحریمها یا هر فشار دیگری که فاقد زور و استفاده از قوه قهریه باشد مقاومت میکنند. آنها دارای ویژگیهای ضد اجتماعی و اساسا حریص هستند. آنان احساس میکنند زندگی حق شان را به آنان نداده و دیگران سهمی بیش از حق شان دریافت کرده اند. بنابراین، حسادت میل به انتقام جویی در وجودشان برانگیخته میشود و آرزوی گرفتن چیزی را دارند که از آن محروم شده اند. از دید آنان تنها با در اختیار داشتن قدرت میتوان به این حق دست یافت".
ایملمن اشاره میکند در پسنمایی بزرگتر از شخصیت رهبرانی چون صدام ذهنیت پارانوئیدی و باور آنان به تحت محاصره قرار گرفتن وجود دارد و به همین خاطر چنین افرادی منزوی هستند. او مینویسد: "افرادی که در رأس قدرت هستند و دچار خودشیفتگی بدخیم و پارانوئیدند، تشنه قدرت، بی اعتماد و کینه توز نسبت به سایرین و هم چنین به شدت حسود هستند. آنان جنگ طلب بوده و میل بیرحمانهای برای انتقام از دیگران و پیروز شدن بر آنان دارند. آنان بدخواهیای که درون خود احساس میکنند را به دیگران نسبت میدهند. باورهای آزاردهنده آنان ممکن است ابعادی تقریبا هذیانی به خود بگیرد. ویژگی بارز پارانویای بدخیم جهت گیری شدید نسبت قدرت و نیاز همزمان به مقاومت در برابر همه تاثیرات خارجی است.
این افراد سرسختانه به استقلال و اعتقاد به ارزش شخصی خود میچسبند. آنان انتقاد از خود را دارای انگیزه بدخواهانه به منظور تضعیف عزت نفس و خنثی کردن استعدادهای شان و تسلیم شدن در مقابل اراده دیگران قلمداد میکنند. این رهبران امتیازات کمی میدهند و تمایل دارند تا جایی که لازم است خشونت را تشدید کنند و تا زمانی که دیگران تسلیم نشوند از تسلیم شدن خودداری میکنند. با این وجود، این رهبران بدخواه محدودیتها پیش روی شان برای دستیابی به جاه طلبیهای شان را تشخیص میدهند".
همانندیهای روانی صدام با هیتلرفردریک ال کولیج" و "دنیل ال سگال" پژوهشگران دانشگاه کلرادو با انجام پژوهشی که در نشریه روانشناسی نظامی در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که صدام بسیاری از مولفههای اختلال شخصیتی "آدولف هیتلر" را داشته اگرچه از نظر آنان ویژگی سادیستی (دگرازار گرایانه) در صدام قویتر از هیتلر بوده است. آنان در مقاله خود در این باره نوشته اند: "به نظر میرسد که یک مجموعه اختلال شخصیتی تحت عنوان چهار بزرگ برای این دو دیکتاتور وجود داشته و آنان سادیست، ضد اجتماعی، پارانوئید و خودشیفته بودند. هم چنین مشخص شد که صدام احتمالا برخی از صفات یا ویژگیهای اسکیزوفرنی پارانوئید که در آن ذهن بیمار با واقعیت منطبق نیست را داشته است. پیامدهای دیپلماسی و مذاکره با افرادی با چنین مشخصات شخصیتی این گونه بیان میشود:"او مردی خطرناک با تسلیحات خطرناک است".
آنان میافزایند: "افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طور فراگیر نسبت به دیگران بی اعتماد و مشکوک هستند و انگیزههای دیگران را معمولا بدخواهانه تفسیر میکنند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً تصور میکنند که افراد دیگر از آنان سوء استفاده میکنند، به آنان آسیب میرسانند یا آنان را فریب میدهند حتی اگر هیچ گونه شواهدی برای حمایت از این دیدگاه شان وجود نداشته باشد. آنان در مورد وفاداری و امانتداری دوستان و اطرافیان شان دچار سوء ظن هستند. این الگو قطعا با شخصیت صدام انطباق دارد.
جلسه معروف او در سال ۱۹۷۹ میلادی با حضور نخبگان حزبی و مقامهای ارشد شاهدی قوی است که نشان میدهد او دچار پارانویا بود. در آن جلسه او در حال سیگار کشیدن است و بیش از ۲۰۰ مقام عراقی در حال گوش دادن به سخنان اش هستند. او اعلام میکند که خائنانی در میان آنان هستند و دستور بازداشت شان را صادر میکند. او در آن جلسه اغلب میخندد و لبخند میزند. اعضای حزب به عنوان خیانتکار معرفی شده و به طور علنی تحقیر شده و برای اعدام از صفوف دیگر اعضا بیرون کشیده میشوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به دیگران دچار بی اعتنایی فراگیر هستند و مرتبا حقوق آنان را زیرپا میگذارند و نسبت به اقدامات آسیب زای خود برای دیگران احساس گناه نمیکنند. هم چنین، افراد خودشیفته ای، چون هیتلر و صدام همدلی کمی با دیگران دارند و یا اصولا احساس همدلیای با سایرین ندارند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت سادیستی دارای الگوی فراگیر رفتار ظالمانه، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه هستند. آنان از رنج روحی و جسمی دیگران لذت میبرند، دروغ میگویند و به دیگران آسیب میرسانند و یا با استفاده از ایجاد ارعاب دیگران را وادار به انجام خواستههای خود میکنند. سادیستها از ظلم یا خشونت فیزیکی به منظور تسلط بر یک رابطه استفاده میکنند و کنترلهای رفتاری ضعیفی دارند. از این رو نیز نمونههای فراوانی در زندگی و اقدامات صدام نشان دهنده وجود این گونه اختلالات شخصیتی است. افراد پارانوئید اغلب بی اعتمادی و سوء ظن خود را به دیگران القا میکنند که هسته اصلی شخصیت و سازوکار دفاعی مرکزی آنان است. آنان از طریق فرافکنی تهمت آمیز و بدخواهانه خود به دیگران تهدیدهایی را در جایی ایجاد میکنند که ممکن است قبلا وجود نداشته باشد.
درمان بیماران پارانوئید به شکلی غیرعادی دشوار است. با این وجود، افراد پارانوئید اغلب به طور شهودی به برخی افراد بیش از دیگران اعتماد دارند. در مذاکرات اولیه با صدام بر سر تسلیحات کشتار جمعی او احتمالا به برخی از مقامهای دولتی بیش از دیگران اعتماد داشته است مانند اعتماد بیشتر به ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در مقایسه با اعتماد کمتر به عبدالله ولیعهد عربستان سعودی یا اعتماد بیشتر به کالین پاول وزیر امور خارجه امریکا در مقایسه با اعتماد کمتر به جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا. معدود مقامهای ارشد جهان که صدام ممکن بود برای مذاکره به آنان اعتماد پیدا میکرد باید صاحب قدرت میبودند.
افراد پارانوئید به افراد ضعیف اعتماد ندارند. ویژگیهای ضد اجتماعی صدام عدم همدلی با دیگران، انتقام جویی و نترس بودن او در برابر تحریمها و مجازاتها همگی باعث میشدند که مذاکرات با او فوق العاده دشوار شود. به نظر میرسید که صدام به نادیده گرفتن نظر بازرسان تسلیحاتی افتخار میکرد. این رفتار تا حد زیادی ناشی از الگوی شخصیت ضداجتماعی او بود. کاملا قابل پیش بینی بود که صدام به بازرسی تسلیحاتی بازرسان به عمثابه یک میدان نبرد مینگریست. انگیزههای او بدون شک ایجاد خشم و تحقیر بازرسان خارجی بود".
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
منابع:
Coolidge, Frederick L. , Segal Daniel L. (۲۰۰۷) , Was Saddam Hussein Like Adolf Hitler? A Personality Disorder Investigation, Military Psychology.
Immelman, Aubrey (۲۰۰۳) , The Psychological Profile of Saddam Hussein, Unit for Study of Personality in Politics.
Post, Jerrold M. (۱۹۹۱) , Saddam Hussein of Iraq: A Political Psychology Profile, Political Psychology, Vol.۱۲, No.۲, pp. ۲۷۹-۲۸۹